بیان چند شبهه پیرامون برخی مسائل دینی و مذهبی و پاسخ آن
مطلب ارسالی از طرف خانم امامی:
بیان چند شبهه پیرامون برخی مسائل دینی و مذهبی و پاسخ آن
شبهات:
به واقع تشیع به کجا می رود ؟
حضرت رسول (ص) فرمودند :
هر آنچه در میان بنى اسرائیل واقع شده در امّت من نیز واقع خواهد شد کاملا یکسان همانند یک لنگه از کفش با لنگه دیگر و همچون مساوى بودن پره ایى از پیکان با پره اى دیگرش.
(من لا یحضره الفقیه، ص 203)
منظور حضرت رسول (ص) همان انحرافاتی است که قوم بنی اسرائیل به آن دچار شد. اعم از علمای گمراه و فساد و رشوه و ربا ..
آیا می دانید امام زمان (عج) در آغاز غیبت کبری ، خمس را بر شیعیان تا زمان ظهورش مباح کرده است ؟
پس دلیل فقهای امروزی برای واجب کردن خمس در فتاوایشان چیست ؟
امام زمان عج در توقیع عمری به آخرین نائب خود می فرمایند :
و اما الخمس فقد ابیح لشیعتنا و جعلوا منه فى حل الى وقت ظهور امرنا
اما خمس را بر شیعه مان تا زمان ظهور حلال کردم
جالب اینجاست که پیش از آن این جمله را می فرمایند :
و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فاكله فانما یؤكل النیران
و کسانی که اموال ما را می خورند همانند اینست که آتش می خورند !
خمس حق امام معصوم است و هیچ کس حق دخل و تصرف در آن را ندارد مگر به امر امام. پس چه کسی به فقها اذن داده تا حق امام معصوم را بگیرند؟
آیا می دانید که بهره های بانکی عینِ "ربا" است؟
پس چگونه فقها و مراجع فتوا به مجاز بودن بهره بانکی داده اند؟
بنابراین وعده رسول (ص) واقع گشته و همین بهره ها سبب ناپاک شدن ولادت ها و رواج فساد در جامعه ما گشته است.
آیا می دانید که فقها حق دادن فتوا ندارند و ائمه (ع) از تقلید نهی کرده اند؟
احادیث در رد تقلید بسیارند و بجز از معصوم مجاز به تقلید نیستیم مگر شخصی که معصوم گمارده باشد و به وی اذن فتوا دهد. به همین دلیل است که امیر المومنین (ع) در مورد قائم (ع) می فرماید :
📌امیر المومنین (ع) يقول : إذا خرج القائم ينتقم من أهل الفتوى بما لا يعلموا فتعساً لهم ولأتباعهم أوَ كان الدين ناقصاً فتمموه أم كان به عوجاً فقوموه
زمانی که قائم قیام کند از اهل فتوا (فتوا دهندگان) انتقام می گیرد . کسانی که ندانسته از خود فتوا می دادند . وای بر آنها و پیروان و تابعانشان . آیا دین ناقص بود که آنها کاملش کنند
↙️جالب است بدانید کسانی همچون شیخ مفید و شیخ صدوق و کلینی و .. که منبع عظیم روایات ائمه (ع) را جمع آوری کردند و شیخ صدوق با دعای امام زمان متولد شد و شیخ مفید از آن حضرت نامه دریافت می کرد ، حتی یکبار فتوا نداده و یا هیچ کدام رساله توضیح المسائل نداشتند و فقط به جمع آوری احادیث اهل بیت (ع) اکتفا می نمودند. شاید قدمت رساله توضیح المسائل حتی به یک قرن هم نرسد و بدعتهای بیشماری از سمت اهل سنت وارد تشیع گشته است از جمله علم الرجال یا فلسفه و عرفان و تصوف و ...
آیا می دانید اکثریت مراجع تقلید در چند دهه اخیر ، مرید و هواخواه ابن عربی ، عارف اهل سنت و از دشمنان آشکار اهل بیت (ع) می باشند ؟؟
ابن عربی کسی بود که یزید و متوکل عباسی را وجه لله روی زمین می دانست و شیعیان را خوک و سگ نامیده بود. باید به مظلومیت اهل بیت (ع) در زمان ما گریست ...
کافی است اندک زمانی با طلاب و حوزوی ها سر کنید و ببینید چه مطالبی جزو دروس تخصصی حوزه قرار دارد که ضررش برای خلق لله کمتر از ضررش برای آینده تشیع نیست.
📌قال الامام أبي محمّد العسكري عليه السلام: (علمائهم شرار خلق اللّه على وجه الأرض لأنّهم يميلون إلى الفلسفة والتصوّف).
از امام حسن عسگری علیه السلام فرمود: (عالمان ايشان ـ آخر الزمان ـ بدترين مردم روى زمين اند، چرا كه آنان به سوى فلسفه و تصوف ميل دارند). سفينة البحار، ج 8، ص 299; مستدرك الوسائل، ج 11 ،ص 380
فلسفه کسانی همچون ابن عربی بر وحدت وجود تاکید داشت. حتی برای خدا اندام و پیراهن و لباس در نظر می گرفتند همانند آنچه که صوفیه بر آن تاکید دارند. وهابیون هم برای خدا چشم و ابرو و گوش و .. در نظر می گیرند و خدا منزه است از آنچه وصفش می کنند ...
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(صافات /159)
خداوند پاک و منزه است از توصیفات آنان. ..
و در آخر کلامی از شیخ مفید (ره) که از امام صادق (ع) نقل کرده اند :
✅قال الصادق عليه السلام -: (إياكم والتقليد، فإنه من قلد في دينه هلك). إن الله تعالى يقول: (اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أرباباً من دون الله) فلا والله ما صلوا لهم ولا صاموا، ولكنهم أحلوا لهم حراما، وحرموا عليهم - حلالا، فقلدوهم في ذلك، فعبدوهم وهم لا يشعرون).
امام صادق فرمود: (از تقلید بپرهیزید، زیرا تقلید در دین، مایه هلاکت است. خدای تبارک و تعالی می فرماید: (عالمان و راهبان خویش را پروردگار خویش گرفتند، نه خدا را) به خدا سوگند که برای آنان نماز و یا روزه نگرفتند ولکن حرام خدا را برای آنان حلال و حلال خدا را حرام کردند. آنان نیز پیروی کردند; بنابراین، آنان ندانسته و نفهمیده عبادت ایشان کردند). تصحيح اعتقادات الإمامية - الشيخ المفيد - ص 72 – 73
پاسخ به شبهات:
بحث خمس بارها و در زمان های مختلف متناسب با شرایط حلال و غیر حلال شده و روایات وجوب به قدری هست که با یک روایت واحد نمی شود تمام علت تشریع خمس که رسیدگی به فقرای سادات و حمایت از امام(راه امام) را رد کرد و باید سوال و جواب با هم مورد بررسی قرار گیرد نه فقط جواب
با وجود «ال» در الخمس مشخص میشود نوع خاصی از خمس را حلال شمرده اند و گرنه می فرمود خمس تا مطلق خمس را شامل شود و نویسنده تنها روایت انکار را آورده و آغاز روایت را که فرموده خورنده خمس آتش خورده را بیان نکرده است و سایر روایاتی که وارد شده است.
در توجيه اين گونه روايات بايد گفته شود كه از قرائن و شواهدي كه در روايات است، به دست مي آيد كه منظور ائمه ، تحليل انفال بوده، چون يكي از مواردي كه به نص قرآن كريم از مختصات پيامبر شمرده شده و طبيعتا بعد از پيامبر به امامان اختصاص پيدا مي كند، انفال است .
انفال به ثروت هاي عمومي از قبيل معادن, نفت , بيشه زارها , جنگل ها , درياها و ..... گفته مي شود كه اختيار آن ها به دست حاكم اسلامي (امام عادل ) است . بعد از رسول خدا و وقوع حادثه سقيفه و غصب خلافت , اين ثروت ها به دست غير ائمه افتاد ، از طرفي شيعيان و پيروان اهل بيت خواه نا خواه در جامعه اسلامي ناگزير از استفاده آن ها و تصرف در آن ها بودند. بر اساس اين روايات ائمه اين اموال را نسبت به شيعيان تحليل كردند تا دچار مشكل نشوند .
احتمال دوم اين است كه روايات تحليل گرچه در مورد خمس باشد، اذن خصوصي امامان نسبت به تصرفات در خمس مي باشد، چون مضمون روايات اين است كه تصرف در مال متعلق خمس جائز نيست مگر به اجازه و اذن امام . بنابراين روايات تحليل در حقيقت اذن در تصرف است در مواردي كه شيعيان از پرداخت انفال يا ازپرداخت خمس داراي مشكل بودند ، نه اينكه از روايات تحليل استفاده شود كه شيعيان مطلقا از پرداخت هر گونه خمسي معاف شده باشند، بنابراين پرداخت خمس واجب و لازم است، مگر در موارد خاصي، از جمله اينكه مثلا حكومت در دست ظالمان و طاغياني باشد كه بر تمامي اموال مسلمين تسلط دارند زیرا آنان يا اصلا معتقد به خمس نيستند و يا از پرداخت آن امتناع مي ورزند و انفال را به صاحبان اصلي آن نمي پردازند .
در چنين مواردي ائمه (ع) براي سهولت و راحتي شيعيان خمس و انفال را بر شيعيان تحليل كرده باشند
در ثانی آنچه در روایت از تقلید منع شده، تقلید مانند یهودیان از علمای فاسدیست که برای دنیای خود دین را تغییر می دهند و یا تقلید در اصول و عقاید است نه مطلق هر تقلیدی.
البته مراد از تقلید هم منظور رجوع به کارشناس است در مسایلی که نمی دانیم مثل رجوع به پزشک برای بیماری که درد خود را نمی داند
این که گفته رساله مربوط به قرن اخیر است ، بله، رساله با این شیوه نگارش که قابل فهم برای همه باشد و فهرست وار توضیح دهد مربوط به قرن اخیر است و گرنه بیان احکام از طرف فقها از بسیار قبل تر هم بوده است.
طراح شبهه به کتابهای فقهی فقها از جمله کتابهای خلاف، لمعه ، المقنعه و بسیاری از کتابهای فقهی قدیم اشاره نکرده و فقط دنبال غرض خود بوده است.
همچنین به دلایل رجوع به مجتهد نیز اشاره نکرده است از جمله:
توقیع امام زمان(عج) که فرمود و اماالحوادث الواقعه فارجعوا الی روات احادیثنا که منظور کسانیست که احادیث ما را می فهمند
یا حدیث امام عسکری(ع) که فرمود:
از کسی که حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه، صائنا لنفسه تبعیت کنید
یا احادیث مربوط به جانشینان رسول خدا(ص) را بیان نکرده
طراح شبهه حتی بسیاری از کسانی که در زمان خود اهل بیت و شاگردان آنان در شهرهای مختلف برای فتوا دادن از جانب اهل بیت گماشته شده بودند را نادیده گرفته است.
و در آخر در روایاتی که ذکر کرده مبنی بر دشمنی فقها با امام زمان ، از پاسخ بالا مبنی بر لزوم تبعیت از فقیه جامع الشرایطی که گفته شد ، جواب دادیم، مراد از فقیهان معاند، فقهای اسیر شهوت و دنیاطلب هستند نه عالم جامع الشرایطی که صائنا لنفسه و مخالفا لهواه و مطیعا لامرمولاه باشد.
و باید گفت اگر عقلی باشد کاملا واضح است که حفظ احکام و حدود الهی تنها به پاسداری فقها و همت این بزرگواران بوده و کتب متعدد فقهی از زمان معصومین تاکنون به یادگار مانده است.
در رابطه با بهره بانکی هم گویا طراح شبهه نمی داند بهره ای حرام است و ربا می شود که قرض باشد با دریافت سود بیشتر در حالی که در بانک ها وامی که تعلق می گیرد قرض نیست بلکه طبق قراردادهایی است که امضا می شود.
مثلا من وام گرفتم ماشین خریدم، بانک ۴دانگ ماشین را تصاحب کرده برای خودش در قبال پولی که داده،حالا آن ۴دانگ را که بیست ملیون نقد قیمت داشته، به من سی ملیون نسیه در طول چند سال می فروشد، من که قسط می دهم پول خرید نسیه ماشین از بانک رو می دهم نه سود قرض را.
و در سایر وام ها نیز بر اساس عقود اسلامی جعاله و بیع و ... به امضا طرفین می رسد که ربا و حرام نیست
ربا قرض با سود است نه معامله بیع و جعاله ...
طراح شبهه نمی داند تنها یک چیز در بانک مشکل دارد و آن هم جریمه ای که به خاطر دیرکرد در پرداخت قسط انجام می شود که اگر اهل تحقیق بود می فهمید که همه علما آنرا حرام می دانند ولی بانک ها چون می دانند اگر دیرکرد نباشد پرداخت اقساط خیلی نامنظم می شود چاره ای جز این ندارند.
در رابطه با ابن عربی و وحدت وجود هم باید بگوییم
هر بیننده بیطرفی، اذعان دارد که شخصی مانند ابنعربی، نه تنها مسیر اعتقادی شیعه را مسدود نکرده، بلکه راه را برای محققان و شیعهشناسان باز کرده است و عقاید شیعی را عمق بخشیده است. ناظر منصف و بیطرف، این مطلب را بسان یک ادعای صرف نمیانگارد؛ زیرا اگر بدون اینکه به او بگویند این کتاب (از کتب ابن عربی مانند فصوص الحکم و فتوحات)، اثر کدام شخصیت است، با غور در مباحث مطرح شده در آن، بدون تأمل بر سیطره داشتن رنگ و بوی اعتقادات شیعی بر محتوا آن اذعان خواهد داشت.
در حقیقت، شیعه در صدد اثبات وصایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امامان بعدی است در حالی که ابنعربی نیز همین معنا را (وصایت باطنی انسان کامل از رسول الله صلی الله علیه و آله) با سخنان خود تبیین میکند این یعنی اینکه ما هر دو (آموزههای شیعه و آموزههای ابنعربی)، درصدد هل دادن و به حرکت در آوردن یک ماشین میباشیم.
این نگاه، یک نگاه تاریخی است و اصلا کاری به شخص ابنعربی که آیا شیعه است یا سنی نداریم. به اذعان طرفدار و مخالف، از جمله کارهایی که ابنعربی صورت داد، ایجاد تقارب بین عرفان و شیعه است. پس بنا برفرض، اگر ابنعربی سنی باشد، عملا یک تقاربی بین عرفان و شیعه برقرار کرد. میتوان گفت بعد از آموزههای ابنعربی و ورود آن به شیعه، شیعه توانست در عقاید اوج بگیرد.
اما در مورد سگ و خوک خواندن شیعه از طرف ابن عربی، تهمتی ناروا است زیرا ابن عربی می گوید:
وَ قَدِ اجْتَمَعْنا بِرَجُلٍ مِنهُمْ فی شَهْرِ رَجَبٍ وَ هُوَ مَحْبوسٌ فی بَیْتِهِ، قَدْ حَبِسَتْهُ هذِهِ الْحالَةُ وَ هُوَ بآئِعٌ لِلْجَزَرِ وَ الْخُضْرِ الْعآمَّةِ. غَیْرَ أنّی سَألْتُهُ عَن حالَتِهِ فَأخْبَرَنی بِکَیْفیَّتِها عَلَی ما کانَ عِلْمی فیها؛ وَ کانَ یُخْبِرُ بِعَجآئِبَ.
فَسَألْتُهُ هَلْ یَبْقَی لَکَ عَلامَةٌ فی شَیْءٍ؟! قالَ: «نَعَمْ! لی عَلامَةٌ مِنَ اللَهِ فی الرّافِضَةِ خآصَّةً؛ أراهُمْ فی صورَةِ الْکِلابِ لا یَسْتَتِرونَ عَنّی أبَدًا.» وَ قَدْ رَجَعَ مِنْهُمْ عَلَی یَدِهِ جَماعَةٌ مَسْتورونَ لا یَعْرِفُهُمْ أهلُ السُّنَّةِ، إلاّ أنَّهُمْ مِنهُمْ عُدولٌ فَدَخَلوا عَلَیْهِ فَأعْرَضَ عَنهُمْ وَ أخْبَرَهُمْ بِأمْرِهِمْ فَرَجَعوا وَ تابوا وَ شَهِدوا عَلَی أنفُسِهِمْ بِما أخْبَرَ عَنهُمْ مِمّا لَیْسَ عِندَ أحَدٍ مِن غَیْرِهِمْ خَبَرُهُ.
«و ما در ماه رجب به یک مرد از آنان که در خانهاش مقیّد و محبوس شده بود، و آن حالت او را در خانهاش محبوس و زندانی نموده بود برخورد کردیم. و او فروشندۀ هویج و سبزیجات عمومی بود. مطلبی میان ما و او واقع نشد مگر اینکه من از حال او از او پرسش نمودم، او به من از کیفیّت حالش خبر داد به همانگونهای که من علم داشتم؛ و آن مرد خبر میداد مرا از عجائبی.
من از وی پرسیدم: آیا از آن مشاهدات برای تو اینک علامتی دربارۀ چیزی باقی مانده است؟! گفت: آری! برای من از جانب خدا نشانهای است دربارۀ رافضیان به خصوص، که من آنها را به صورت سگ میبینم، و ابداً از من پنهان نمیباشند. (محییالدّین میگوید:) و جمعی از آنها که پنهان بودند و اهل سنّت آنان را نمیشناختند، به دست او برگشتند، إلاّ اینکه در میان ایشان مردمان عادلی بودند که چون بر او وارد شدند و او از آنها إعراض کرد و ایشان را از امرشان آگاه ساخت، توبه کردند و بازگشتند و گواهی دادند به صحّت آنچه را که از ایشان خبر داده است از مطالبی که یک نفر از غیر آنان آگاهی از آن.
مراد از رَوافِض در این حکایت خَوارِج می باشند نه شیعۀ إمامیّه
دلیل ما برای اینکه مراد از روافض در این عبارت خوارج است سه چیز میباشد:
اوّل: در بسیاری از عبارات اهل عامّه دیده میشود که روافض را در خصوص خوارج بکار بردهاند، نه دربارۀ شیعه. و این حقیقت برای افرادی که به کتب تاریخ و سِیَر آنها اطّلاع و ممارست داشته باشند مشهود است.
دوّم آنکه: محییالدّین اهل مغرب بوده است. میلادش در إشْبیلیه و أندلس یعنی اسپانیا بوده است. و در آنجا جمعی از خوارج بلکه کثیری از آنها در الجزائر و مراکش بسر میبردند بواسطۀ مسافرت و اقامت و دعوت عَکْرَمَه که
غلام عبدالله بن عبّاس بود و بر او و بر عبدالله بن مسعود نسبت کذب به رسول خدا میداد. و مردی دروغباف و لاف زن بود، و به تاریخ و حدیث هم اطّلاع کافی داشت، و به تفسیر هم وارد بود؛ امّا از دشمنان سرسخت أمیرالمومنین علیهالسّلام بود، و برای انحراف مردم از مقام ولایت و تبدیل ولایت حقّه به شجرۀ ملعونه دستی قوی داشت. وی بواسطۀ تحریف روایات، و تحریف در تفسیر آیات، جمعی کثیر از اهل مغرب را به عقیدۀ خوارج سوق داد بطوریکه خوارجی هم که امروزه در آن نواحی میباشند از آثار شوم و زشت تربیت عکْرَمَه باقی ماندهاند. ولیکن تشیّع در اوّل امر در آن نواحی قدم نگذارده است.
و فتح أندلس هم توسّط بنیامیّه و بقاء آن هم توسّط آخرین دودمان آنها انجام گرفت، و تا سالیان درازی أولاد مروان حمار در آنجا حکومت داشتند. اهالی مغرب زمین مالِکی مذهب میباشند، و شیخ محییالدّین هم به صورت ظاهر مالکی بوده و در خاندان مالکی نشو و نما یافته است. بنابراین تعبیر از خوارج با لفظ روافض در آن بلاد غیر شیعه نشین قریب به واقع، بلکه با این قرائن متعیّن میباشد.
سوّم آنکه: از همۀ کتابهای محییالدّین هم صرفنظر کنیم، در همین کتاب «محاضرات» وی که این داستان را محدّث نوری از آنجا نقل کرده است؛ بقدری روایات و حکایات و شواهد تاریخی بسیار است که با وجود آنها احتمال حمل روافض بر طائفۀ شیعه محال مینماید.
یعنی اگر کسی «مسامرات» را مطالعه کند و چون بدینجا رسد و معنی روافض را شیعه بپندارد، یک مرتبه در جای خود خشک میشود که یعنی چه؟! آخر او فقط قبل از چند ورق میگوید:
وَ لا کَریمَ أکْرَمُ مِنْ ءَالِ مُحَمَّدٍ؛ کُلُّهُمْ کَبیرٌ لَیْسَ فیهِمْ صَغیرٌ.
«بزرگوار و صاحب مجدی بزرگوارتر و گرامیتر از آل محمّد نیست؛ همۀ ایشان بزرگند و در میانشان کوچکی نیست.»
آیت الله جوادی آملی در باره فلسفه می گوید:
"این فلسفه تریبون دین است. این تریبون را به دست دین بدهید؛ ویثیروا لهم دفائن العقول (نهج البلاغه، خطبه1) آن حرفهایی که در مناجاتها و در ادعیه است و بزرگان فرمودند اینها را فلسفه به عنوان تریبون بهره میبرد و بازگو میکند. دو عبارت الآن در حوزههای علمی رایج است: یکی رفع ما لایعلمون (وسایل الشیعه، ج15، ص369) و یکی لاتنقض الیقین بالشک. همین لا تنقض را وقتی به دست علما دادند، با حذف مکررات، پنجاه یا شصت جلد کتاب شد. آن قانون علیتی که وجود مبارک امام رضا فرمود یا وجود مبارک امیر در نهجالبلاغه بیان کرد که کل قائم فی سواه معلول نهجالبلاغه، خطبه 186) آن سنگینتر و وزینتر از لاتنقض الیقین ابداً بالشک (وسایل الشیعه، ج4، ص 312) است. یک طلبه پس از پنج شش سال درس خواندن لاتنقض را میفهمد؛ اما مگر بعد از هفت هشت سال درس خواندن میتواند قانون علیت را بفهمد؟"
به راستی جز با زبان فلسفه می توان دنیا را با عظمت سخنان شیعه آشنا کرد؟ آنچه هانری کربن در همایش اروپا مطرح کرد(اعتفاد شیعه به وجود یک واسطه بین خداوند و مخلوقات در همه ی دوران که اکنون آن واسطه زنده است و اگر او نباشد آسمان و زمین در هم تنیده می شود) جز به واسطه تبیین های فلسفی چگونه ممکن است؟
آن کس که گفت شیخ صدوق و مفید فتوا ندادند
کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، به معنای کسی که فقیه نزد او نیست، یعنی کتابی فقهی که کسی که دسترسی به فقیه ندارد از آن استفاده کند، این کتاب از منابع ۴گانه و اصلی شیعه هست.
درباره شیخ مفید هم حکایت معروفی هست:
فتوای اشتباه شیخ مفید و عنایت غیبی
شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!
آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر میتازد و میآید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.
بعد از مدتی، به خط سبز جواب نوشته شده بود که: «انت شیخی و معتمدی و الحق مع ولدی علم الهدی ؛ ای شیخ مفید! تو محل اطمینان منی؛ ولی حق با فرزندم علم الهدی (سید مرتضی) است»
پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا میکنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمیداد.
تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامهای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفهی شماست که فتوا بدهید و وظیفهی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.
نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید ؛ برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».